یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۳
امام کاظم (علیه‌السلام) و نبرد با انحرافات فکری

حوزه/ دوران امامت امام موسی بن جعفر(ع) با چالش‌های فکری و انحرافات گسترده‌ای همراه بود. از غالیان و واقفیه گرفته تا معتزله و جبرگرایان، امام کاظم(ع) با استواری در برابر این جریان‌ها ایستاد و با شبهات پیرامون توحید، امامت و قرآن به مبارزه پرداخت.

به گزارش خبرگزاری حوزه، جناب آقای امیر علی حسنلو در مطلبی به «مواضع علمی امام کاظم(ع) و پاسخ به شبهات و اندیشه های منحرف و پاسداری از دین» پرداخت که متن آن تقدیم شما فرهیختگان خواهد شد:

چکیده:

دوره امامت امام موسی بن جعفر(ع)(۱۴۸-۱۸۳) به جهت شرایط خاص سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن، شاهد انحرافات متعددی در جامعه اسلامی هستیم. در این زمان برخی از شیعیان به جهت وجود شبهات ولغزشهای فکری از جریان اصیل امامت منحرف گشته و معتقد به امامت اشخاص دیگری غیر از ائمه دوازده گانه شیعه بوده اند.

از طرفی پیدایش و حضور فرقه های انحرافی و نحله های فکری چون، مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه و معتقدان به تشبیه و تجسیم دراین دوره هست. علاوه بر این، شبهه ی خلق یا قدم قرآن نیز عده ای را کمراه و تردیدهایی ایجاد نمود و شبهه دیگر جبرگرایی بود که تزلزل در اندیشه ها و باورها ایجاد نمود؛ در این مقطع امام موسی بن جعفر(ع) به عنوان رهبر جریان اصیل شیعی با تمامی این انحرافات مبارزه کرده و شبهاتی که اصل دین را نشانه گرفته بود رفع نمود.

کلید واژگان

امام کاظم(ع)، جبرگرایی، نحله های فکری، شبهات،معتزله، اشاعره، اهل حدیث.

امام کاظم(ع) و دفاع از امامت

در دوران ائمه(ع) سیاست تقیه در مواردی سبب شده برخی از شیعیان در تشخیص امام بعدی دچار مشکل شده و نتوانند امام واقعی را بشناسند.

در زمان امام موسی بن جعفر(ع) دقیقا همین شرایط حکم فرما بود. در چنین موقعیتی امام موسی بن جعفر(ع) تلاش داشت امام واقعی را به شیعیان خویش معرفی کند. روایتی که شیخ مفید نقل کرده می تواند نشان دهنده ی انحراف برخی از شیعیان و موضع امام موسی بن جعفر(ع) باشد.

وی می نویسد: محمد بن قولویه(به سند خود) از هشام به سالم روایت کرده که پس از وفات امام صادق(ع) من و محمد بن نعمان(مومن الطاق) در مدینه بودیم، مردم دور عبدالله بن جعفر(فرزند امام صادق(ع) معروف به عبدالله افطح) اجتماع کرده بودند، ما وارد مجلس او شدیم و از او درباره نصاب زکات پرسیدیم، او نتوانست جواب دهد ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در جایی نشسته و گریه کردیم و با خود می گفتیم به سوی چه کسانی باید برویم، مرجئه، قدریه، معتزله یا زیدیه؟ ناگهان شخصی آمد و از ما خواست که به دنبال او راه بیفتیم... من به دنبال او رفتم تا به در خانه امام موسی بن جعفر(ع) رسیدیم من داخل خانه شدم، دیدم موسی بن جعفر(ع) آنجاست بدون این که حرفی بزنم، فرمود: نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله و نه به سوی زیدیه! بلکه به سوی من! عرض کردم: جانم فدای شما برادر شما عبدالله گمان می کند که پس از پدرتان امام است! حضرت فرمود عبدالله می خواهد خدا را بندگی نکند.

پرسیدم آیا برای شما امامی هست!؟ فرمود: نه سپس از ایشان سوالاتی پرسیدم... عرض کردم آیا با این پیمانی که شما بر پنهان داشتن جریان از من گرفتید، اجازه می دهید جریان امامت شما را به آنان برسانم و آنها را به سوی شما دعوت کنم؟ حضرت فرمود: هر که را رشید و رازدار یافتی به او برسان و پیمان بگیر که فاش نکند و اگر فاش کند سر بریدن در کار است.

این جریان نشان می دهد در این دوره گروه های منحرف زیادی چون مرجئه، قدریه، معتزله و زیدیه در جامعه بوده اند علاوه بر این برخی از شیعیان معتقد به امامت افرادی چون عبدالله بن جعفر بوده اند و امام موسی بن جعفر(ع) شیعیان را از پیروی از این فرقه های انحرافی باز داشته و به آنها سفارش می کند با رعایت اصل تقیه این واقعیت را به دیگران نیز انتقال دهند.

امام کاظم (ع) و رفع شبهه غلو از مکتب و دین

یکی از جریان های منحرف و خطرناک در دوره ائمه(ع) که آسیب های فراوانی به جریان اصیل شیعی وارد ساخت، جریان فکری غلو است که از همان دوران امام علی(ع) تا پایان دوره امامان(ع) و حتی در دوره های بعد تداوم یافته است. هر یک از امامان شیعه با جدیت به مبارزه با این جریان انحرافی پرداختند و تلاش کردند شیعیان را از افتادن در دام غلو و عقاید غالیانه نجات دهند. در زمان امام موسی بن جعفر(ع) نیز این جریان نمایندگانی داشت که امام با آنان مبارزه کرد.

مهم ترین نماینده فکری جریان انحرافی غلو در دوره امام موسی کاظم(ع)، محمد بن بشیر از موالی بنی اسد و ساکن کوفه بوده است. وی عقاید غالیانه و بسیار خطرناکی را در میان پیروانش پراکنده کرده و تلاش کرده با ترفندهایی خاص مانند شعبده بازی آن ها فریب داده و به سوی خویش جذب کند. اعتقاد به الوهیت امام موسی بن جعفر(ع) و نبوت خویش، توقف در امام موسی بن جعفر(ع) و اعتقاد به غیبت و مهدویت آن حضرت و تلاش در معرفی خویش به عنوان جانشین وی و بیان عقاید غلو آمیز دیگری چون ثنویت و ازلی بودن باطن انسان، عقایدی است که به این غالی نسبت داده شده است.

امام موسی بن جعفر(ع) در راستای مبارزه با اندیشه های غالیانه، از محمد بن بشیر برائت جست، در موارد متعددی او را لعن کرد، وی را در ادعاهایش دروغ گو خواند و برای راحت شدن از شرّ او دعا کرد. محمد بن عمر کشی از بطائنی روایت کرده که از امام موسی بن جعفر(ع) شنیدم که می فرمود: خداوند محمد بن بشیر را لعنت کند و حرارت آهن را به او بچشاند. او بر من دروغ می بندد. خدا از او بری باد. من از او به سوی خدا بیزاری می جویم. بار خدایا من از آن چه ابن بشیر درباره ام ادعا می کند، بیزارم. بارخدایا مرا از او راحت کن.

در ادامه این حدیث، امام موسی بن جعفر(ع)، علی بن حمزه بطائنی راوی حدیث را آگاه می کند که احدی جرات نمی کند«عمدا» بر ما دروغ ببندد. مگر این که خداوند حرارت آهن را به او می چشاند. سپس حضرت به دروغ بستن بنان برعلی بن حسین(ع)، مغیره بن سعید بر امام باقر(ع) اشاره می کند و می فرماید: خداوند آنها را به سزای گفته هایشان رسانده است و حرارت آهن را به ایشان چشانده است. اینک محمد بن بشیر- که خدایش لعنت کند- برمن دروغ می بندد. من به سوی خدا از او بیزاری می جویم. خدایا مرا از دست او راحت کن. خدایا از تو می خواهم که مرا از این رجس نجس محمد بن بشیر که شیطان با پدرش در نطفه اش شریک بوده، خلاص کنی.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) چندین بار محمد بن بشیر را دروغ گو خوانده که بر اهل بیت(ع) دروغ بسته(الوهیت و مهدویت آن حضرت را تبلیغ کرده) همچنین چندین بار از وی و عقاید غالیانه اش برائت جسته و او را چند بار لعن کرده و در نهایت مژده هلاکت او را به یکی از شیعیان داده است. چنین برخورد شدیدی با غالیان تقریبا کم سابقه است و می تواند نشانگر میزان انحراف محمد بن بشیر و میزان تاثیرات مخرب وی در میان جامعه باشد به گونه ای که امام موسی بن جعفر(ع) تلاش دارد با شیوه ای سخت گیرانه از تاثیرات مخرب این غالی جلوگیری کند و شیعیان را از گرفتار شدن در دام عقاید غالیانه وی نجات دهد.

خطر این غالی منحرف به حدی بود که حضرت خون او را نیز حلال شمرد و به یکی از اصحابش دستور داد تا در صورت امکان او را به قتل برساند. هر چند محمد بن بشیر در زمان امامت آن حضرت به قتل نرسید اما دعای امام موسی بن جعفر(ع) در حق او سبب شد وی به بدترین وضعی در زمان امامت امام رضا(ع) به قتل برسد.

امام کاظم(ع) ودفع شبهه واقفیه

به جز محمد بن بشیر- که اشاره شد در امامت امام موسی بن جعفر(ع) توقف کرد و امامت امام رضا(ع) را نپذیرفت- زیاد بن مروان قندی و افراد بسیار دیگری نیز امامت آن حضرت را انکار کرده اند. دست آویز توقف کنندگان در امامت امام موسی بن جعفر(ع)، برخی از روایات جعلی یا روایاتی بوده که در آنها یکی از ائمه(ع) به عنوان «قائم» معرفی شده اند.

به عنوان نمونه واقفیه روایتی را به امام صادق(ع) نسبت می دادند که حضرت فرموده است: «نام قائم نام صاحب تورات، یعنی موسی(ع) است.» و در روایتی دیگر به حضرت نسبت می دادند که فرموده است: «روزها را از یک شنبه تا شنبه بشمر! هفت روز است، شنبه ی شنبه ها، خورشید روزگار و نور ماه ها، کسی که اهل لهو و لعب نیست همو هفتمین امام و قائم شماست.»

طرح این اندیشه های انحرافی در زمان امامت امام موسی بن جعفر(ع) سبب تردید در میان شیعیان شده است و امام موسی کاظم(ع) به منظور رفع این تردید و مبارزه با این اندیشه انحرافی و در پاسخ کسانی به که از آن حضرت پرسیدند: آیا شما«قائم» هستید؟ فرمودند:«تمام ائمه(ع) در زمان خود قائم به امر امامت هستند تا این که این امانت را به بعدی بسپارند جانشین و قائم به امر امامت بعد از من فرزندم علی(ع) است.»

امام موسی بن جعفر(ع) در این روایت علاوه بر رفع شبهه در خصوص معنای قائم، به امام پس از خویش نیز اشاره کرده و در حقیقت اندیشه توقف بر خویش را باطل اعلام کرده است.

همچنین امام موسی بن جعفر(ع) در راستای مبارزه با این اندیشه منحرف(اندیشه واقفیه)، چندین بار به زیاد بن مروان قندی در خصوص نپذیرفتن امامت فرزندش، امام رضا(ع)، هشدار داده است. در منابع مختلف، روایتی به نقل از زیاد قندی و ابن مسکان ذکر شده که این دو نزد امام موسی بن جعفر(ع) نشسته بودند، حضرت به ایشان فرمود: الان بهترین فرد اهل زمین بر شما وارد می شود. در این هنگام امام رضا(ع)- در حالی که خردسال بود- وارد شد. آن دو گفتند: بهترین فرد روی زمین (همین است؟!). موسی بن جعفر(ع) به فرزندش امام رضا(ع) فرمود: پسرم می دانی این دو، چه می گویند؟ امام رضا(ع) عرض کرد: بله پدر جان! این دو در امامت من شک دارند.[۱]

در ادامه این روایت که از کسان دیگری نقل شده، حضرت کاظم(ع) به آن دو در خصوص انکار امامت فرزندش هشدار داده است. حضرت به آنان فرمود: اگر حق او را انکار کنید یا خیانت ورزید، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر شما باد. ای زیاد تو و اصحابت فرزندم را انکار نکنید.

به نظر می رسد هر چند ابن مسکان ابتدا در امامت امام رضا(ع) شک کرده است؛ اما با هشداری که حضرت به او و زیاد بن مروان قندی داده و با روشن گری امام، وی از این اعتقاد انحرافی خویش برگشته است. دلیلی که این احتمال را تقویت می کند این است که امام موسی بن جعفر(ع) در پایان حدیث تنها به زیاد بن مروان فرمود: ای زیاد تو و اصحابت فرزندم را انکار نکنید.

در روایت دیگری امام موسی بن جعفر(ع) در حالی که فرزندش امام رضا(ع) نزد ایشان بود، به زیاد بن مروان قندی فرمود: ای زیاد این پسرم فلان است که نامه اش نامه من، سخنش سخن من و فرستاده اش فرستاده من است. و هر چه بگوید سخن حق همان است.

این روایات نشان می دهد امام موسی بن جعفر(ع) در موارد متعددی با اندیشه انحرافی توقف در امامت خویش مبارزه کرده و تلاش کرده شیعیان را در این زمینه آگاه سازد.

امام کاظم (ع) ورفع شبهات توحید

اگر اهل بیت (ع) و تلاشهای فرهنگی آنان نبود، منحرفین بساط توحید را از روی زمین جمع نموده وخود را محور ومبداء همه امور معرفی می نمودند؛ در همه دوران تاریخ اسلام مرکز ثقل تلاش اهل بیت(ع) دفاع از توحید ونبوت ورسالت بوده است؛ تفسیرهای منحرف از توحید از جمله اشتباهات فرق ومذاهب وادیان دیگر است که منشاء انحرافات دیگر می شود؛ تفسیر نادرست از توحید توسط یهود و مسیحیان سبب انحراف توحید وعدم ایمان درست پیروان آنان شده است؛ از اینروی یهودیان با تفسیر ناروا از نبوت وتوحید به عیسی ایمان نیاوردند ومسیحیان نیز از جهت همین آسیب گرفتار تثلیث شده اند؛ لذا ائمه اهل بیت مهمترین نقشی که درتاریخ اسلام داشته اند با مواضع علمی درست وشیوه حق اجازه ندادند خدا پرستی از مسیر درست منحرف شود؛ انحراف توحید وباورهای توحیدی اساس همه انحرافات است؛ امام کاظم علیه السلام در دوره خود از توحید ونبوت دفاع کرد وتفسیرهای ناروا از توحید را باطل نمود؛ از جمله این تفسیرها تجسیم وتشبیه بود.

از دیگر باورهای انحرافی دوره امام موسی بن جعفر(ع) که به نحو بسیار گسترده ای در این دوره نمود داشته، عقیده «تشبیه و تجسیم» است. تشبیه، مانند کردن خداوند به صفات مخلوقات و موجودات محسوسی همانند انسان می باشد. قائلان به تشبیه عمدتا خدا را به انسان تشبیه کرده و برای او اعضاء و جوارح و مکان تصور کرده اند و صفات مخلوقات را برای خدا ذکر می کردند.

هر چند اتهام تشبیه به برخی از بزرگان اصحاب ائمه(ع) همانند هشام بن سالم و هشام بن حکم قابل پذیرش نیست و از سوی علمای شیعه و محققان انکار شده است، اما وجود عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم در این دوره به نحو چشم گیری در جامعه جریان داشته است و در موارد متعددی سبب عکس العمل امام موسی بن جعفر(ع) شده است.

به نظر می رسد در این دوره اهل حدیث و برخی از شیعیان معتقد به تشبیه بوده اند و یا شبهات و مشکلاتی در باب توحید داشتند. احتمالا وجود احادیثی چون حدیث «نزول خداوند به آسمان دنیا» که ابوهریره از رسول خدا(ص) نقل کرده و حدیثی که از ابن عباس نقل شده که پیامبر(ص) فرمود: خدا را به صورت جوانی امرد و... دیده است، سبب رواج و پراکندگی این عقیده در میان مردم بوده است. وجود این احادیث در میان مردم سبب شده شیعیان به صورت مکرر از ائمه(ع) درباره این احادیث سوال کنند.

ابراهیم بن محمد همدانی(از شیعیان) می گوید: نامه ای به امام موسی بن جعفر(ع) نوشتم که پیروان شما که نزد ما هستند، در توحید اختلاف دارند برخی می گویند او جسم است و برخی دیگر می گویند او شکل و صورت است. امام در پاسخ وی، به خط خود نوشت: «خداوند منزه از این صفات است. او حد و اندازه ندارد و قابل وصف با این صفات نیست. او شنوا و داناست.»

علاوه بر این به نظر می رسد مشبهه با تمسک به ظواهر آیاتی چون «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»و آیه «وَ جاءَ رَبُّک»[۲] و آیه «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» چنین عقیده ای را ابراز کرده اند.

در حقیقت همان گونه که یکی از محققان اشاره دارد:«دلایل واهی طرف داران این عقیده بیشتر نشات گرفته از ظاهر گرایی بوده است.» در منابع آمده است فردی به نام عبدالغفار سمی که در حضور امام موسی بن جعفر(ع) از آیه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی» سوال کرد، خود معتقد به حرکت خداوند از مکانی به مکان دیگر بوده است. او می گفت من خدا را آن گونه وصف می کنم که خودش وصف کرده، چون فرموده:«دَنا فَتَدَلَّی»

امام موسی بن جعفر(ع) در پاسخ به عبدالغفار سمی فرمود: «دنی فتدلّی» به معنی آن است که چون محمّد(ص) به آن مقام آرام گرفت، به خداوند نزدیک(قرب معنوی) گردید. زیرا که ذات خداوند از هیچ موضع و مقامی زایل نیست و در همه جا حاضر است... امام موسی بن جعفر(ع) سپس به عبدالغفار سمی فرمود:«إِنَّ هَذِهِ لُغَةٌ فِی قُرَیْشٍ إِذَا أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَنْ یَقُولَ قَدْ سَمِعْتُ یَقُولُ قَدْ تَدَلَّیْتُ وَ إِنَّمَا التَّدَلِّی الْفَهْم» این نوع سخن گفتن در لغت قریش استفاده می شود که هر گاه شخصی بخواهد بیان کند که من فلان سخن را شنیدم می گوید که: من به فلان سخن نزدیک شدم(فلان سخن را فهمیدم به تعبیر امروزی، «گرفتم») تدلّی به معنی فهم است.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) ضمن انکار نزدیکی مادی و قرب فیزیکی رسول خدا(ص) در شب معراج به خداوند و بیان این نکته که این نزدیکی در حقیقت قرب معنوی بوده است، جسمیت را از خداوند انکار کرده و «تدلی» در این آیه را به معنای دریافت و فهم سخن خداوند تفسیر کرده است.

در روایت دیگری که شیخ صدوق از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده وقتی وی از آن حضرت سوال می کند: چرا خداوند پیامبر اکرم(ص) را برای معراج به آسمان ها برد در حالی که خداوند دارای مکان خاصی نیست؟ حضرت ضمن تایید این سخن که خداوند دارای مکان خاصی نیست علت این کار را تشرف ملائکه و ساکنین آسمانها خدمت آن حضرت و نشان دادن آیات عظمت خویش در آسمان ها به پیامبر معرفی کرد و در ادامه به نادرستی تصورات مشبهه در این باره تاکید کرد. این روایت نشان می دهد در این زمان عده ای تصور می کردند علت عروج رسول خدا(ص) به آسمان ها، وجود جسم خداوند در آسمان بوده است! و امام موسی بن جعفر(ع) این عقیده انحرافی را نادرست شمرده است.

همچنین وقتی امام موسی بن جعفر(ع) متوجه شد که عده ای معتقد به نزول خداوند به آسمان دنیا هستند، به منظور مقابله با این عقیده انحرافی فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یَنْزِلُ‏ وَ لَا یَحْتَاجُ‏ إِلَی أَنْ یَنْزِلَ إِنَّمَا مَنْظَرُهُ فِی الْقُرْبِ وَ الْبُعْدِ سَوَاءٌ...» خداوند فرود نمی اید و نیازی ندارد که فرود آید دور و نزدیک برای خداوند یکسان است.

علاوه بر مواردی که ذکر شد، امام موسی بن جعفر(ع) به منظور مقابله با عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم، در روایتی از سخن کسانی که گمان کنند که خداوند جسم است، برائت جسته است. در روایتی دیگر آن حضرت با این استدلال که جسم و صورت محدود و متناهی هستند در نتیجه احتمال زیاده و نقصان در آنها هست و وقتی احتمال زیاده و نقصان در آنها باشد مخلوق خواهند بود، قول به تجسیم خداوند را رد کرد و از معتقدین به جسمیت خداوند برائت جست.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) در قالب یک استدلال منطقی، محدود بودن جسم را دلیل مخلوق بودن آن دانسته است و در واقع این گونه استدلال می کند که اگر خداوند جسم باشد، طبیعتا باید مخلوق باشد(چون هر جسمی مخلوق است) و چون خداوند مخلوق نیست، پس جسم نیست.

برائت امام موسی بن جعفر(ع) هم در این دو روایت اخیر نشان دهنده میزان مخالفت آن حضرت با این عقیده انحرافی است چرا که برائت(بیزاری) از کسی یا چیزی معنای بسیار تندی را در بر دارد. امام علی(ع) به شیعیانش فرمود: در صورتی که شما را مجبور کردند به من دشنام دهید، این کار را بکنید که باعث افزوده شدن مقامات معنوی من و نجات شما می شود، اما هرگز از من «بیزاری» نجویید زیرا من بر فطرت پاک توحید تولّد یافته‏ام و در «ایمان و اسلام» و «هجرت» بر دیگران پیشی گرفته‏ام» یکی از مفسران نهج البلاغه در این باره می نویسد:«سب و دشنام یک انسان، می‏تواند اشاره به بدی او باشد، ولی مفهوم آن کفر و شرک و بی‏ایمانی نیست، اما بیزاری جستن(هر چند با زبان باشد) مفهومش بیزاری از دین و آئین اوست.» با توجه به مقدمه مذکور به نظر می رسد بیزاری از افراد در حقیقت بار معنایی بسیار تندی را به همراه دارد که به نوعی اشاره به خروج این افراد از جرگه مومنان و مسلمانان است.

بر اساس روایتی دیگر وقتی محمد بن حکیم قول به تجسیم را از سوی برخی از شیعیان، برای امام موسی بن جعفر(ع) نقل کرد، حضرت ضمن تاکید بر عدم شباهت چیزی به خداوند، بدترین فحش و ناسزا را در مورد خداوند، قول به جسمیت و صورت داشتن و اعضا و جوارح داشتن دانست. در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) قول به جسمیت خداوند و مشابهت خداوندی که هیچ چیز همانند او نیست، به سایر مخلوقات را، به نوعی بی احترامی به خداوند و کوچک انگاری ذات باری تعالی دانسته است.

وقتی حمزة بن محمد از امام موسی بن جعفر(ع) در خصوص جسم و صورت داشتن خداوند پرسید، حضرت در جواب او با استناد به آیه قرآن«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» بر نداشتن جسم و صورت برای خداوند تاکید کرد.

نکته قابل توجه در این روایت این است که امام موسی بن جعفر(ع) به منظور رد این عقیده انحرافی، به قرآن استدلال کرده است. قرآن به عنوان کتابی که همه گروه ها خود را در برابر آن خلع سلاح می دیدند و بر درستی آن اعتراف داشتند، می توانست معیار بسیار خوبی در رد باورهای انحرافی ای چون تشبیه و تجسیم، و... باشد. امام موسی بن جعفر(ع) با استفاده این روش، و با استفاده از آیاتی که صراحتا باورهای انحرافی را نادرست شمرده اند، به مقابله با اهل تشبیه و تجسیم پرداخته اند.

این روایات و روایات دیگری که مجالی برای طرح آنها در این نوشتار نیست، حاکی از این است که در این زمان گزارش هایی زیادی از عقیده جسمیت خداوند به آن حضرت می رسیده و امام(ع) تلاش کرده با تفسیر صحیح آیات قرآن (که ظاهرا به جسمیت خداوند اشاره دارند) و با استدلال های نقلی و عقلی، نادرستی چنین باورهای انحرافی را گوشزد کند. آن حضرت به منظور تاکید جدی بر نادرستی چنین باورهای انحرافی در مواردی از این عقیده و احیانا از باورمندان به آن برائت جسته است.

موضع امام کاظم و رفع شبهه از قرآن

هر چند اندیشه خلق یا قدم قرآن عمدتا در دوره امام جواد(ع) و امام هادی(ع) مطرح شده به گونه ای که این زمان به جهت سخت گیری هایی که معتزله و در راس آنان مامون و معتصم و واثق داشته اند در تاریخ به «عصر محنت» نام گذاری شده، اما آغاز چنین اندیشه ای به فردی به نام لبید بن اعصم یهودی که در زمان رسول خدا(ص) بوده(که قائل به خلق تورات بوده) نسبت داده شده و بیان شده که این اندیشه از این فرد به دیگران منتقل شده است.

امامان شیعه(ع) با مطرح شدن این اندیشه در جامعه، بعضا ضمن اشاره به واقعیت امر، شیعیان را از ورود به چنین بحث های فتنه انگیزی منع کرده و قرآن را صرفا کلام خدا معرفی کرده اند. سلیمان بن جعفر یکی از یاران امام موسی بن جعفر(ع) می گوید: به اباالحسن موسی بن جعفر(ع) عرض کردم: نظر شما درباره قرآن که درباره آن اختلاف شده است، عده ای می گویند مخلوق است و عده ای آن را غیر مخلوق می دانند، چیست؟ حضرت فرمود: «... أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ فِی ذَلِکَ مَا یَقُولُونَ وَ لَکِنِّی أَقُولُ إِنَّهُ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» من آنچه آنان در این باره می گویند را نمی گویم من می گویم قرآن کلام خداست. این جواب امام موسی بن جعفر(ع) در واقع هشداری است به شیعیان که در چنین مباحث بیهوده ای وارد نشده و قرآن کریم را صرفا کلام الهی بدانند.

امام کاظم (ع) ودفع شبهات جبریون ومعتزله

محققان اشاره دارند شخصی به نام جهم بن صفوان(م ۱۲۸) اولین کسی است که اندیشه جبر را مطرح کرده است. به او و پیروانش جهمیه خالصه یا جبریه خالصه اطلاق شده است. در منابع فرقه شناختی آمده است: جهم بن صفوان که عقیده جبر را اختیار کرده بود، پیروان بسیاری یافت او و پیروانش می گفتند: انسان مجبور است و هیچ اختیاری از خود ندارد. جز کاری را که انجام می دهد نمی تواند کار دیگری انجام دهد.

خداوند یک رشته کارها را بر مردمان مقدر کرده که باید ناچارا انجام دهند و خداوند کارها و گفتارها و پندارها را در انسان خلق کرده است و ما مجازات آنها را به انسان نسبت می دهیم. همچنان که می گوییم:«اثمرت الشجره، جری الماء، طلعت الشمس» درخت میوه داد، آب جاری شد و خورشید طلوع کرد، ما هم همه کارها را به انسان نسبت می دهیم اما حقیقتا همگی را خدا آفریده است.

از همین زمان امامان معصوم(ع) در برابر این اندیشه انحرافی موضع گرفتند. امام صادق(ع) حدیث مشهور«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ، بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ‏ أَمْرَیْنِ». را در رد دیدگاه جبرگرایان و مفوضه بیان کرده است.

امام موسی بن جعفر(ع) نیز به منظور مقابله با این اندیشه انحرافی فرمودند: «خداوند انسان ها را آفرید و از افعال آینده آنها آگاهی داشت. آنها را امر و نهی کرد، هرجا به آنها امر کرد، راه انجام آن را برای آنها باز گذاشت و هر جا نهی کرد، راه ترک را برای آنها باز گذاشت، انجام امر خدا و اطاعت آنها از نهی خدا به اذن خداست. خداوند هیچ یک از مخلوقاتش را مجبور به نافرمانی نکرده است؛ بلکه آنها را با وسایلی امتحان کرده است؛ چنان که فرموده:«لِیَبْلُوَکُمْ‏ أَیُّکُمْ‏ أَحْسَنُ عَمَلًا» تا بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است.» در این حدیث امام موسی بن جعفر(ع) صراحتا عقیده جبر را رد کرده و بر اختیار انسان در انجام اوامر و نواهی الهی تاکید کرده است.

شهادت امام کاظم (ع)

در بیست و پنجم رجب سال ۱۸۳ ق عالم خاک در سوگ اختری تابناک و ستاره‏ای فروزان نشست. امام موسی کاظم علیه‏السلام نهمین چراغ روشن هدایت و پرچم سرافراز رستگاری، پس از ۵۵ سال نورفشانی به عرش عروج کرد و دیدگان حسرت‏بار یاران خود را در سوگی ‏عظیم فرو نشانید. امّا پرتوهای هدایت و رهنمایی او هم‏چنان تا پایان جهان، خواهد درخشید و راهنمای ره‏جویان راه رستگاری خواهد بود.

نتیجه

دوره امامت امام موسی بن جعفر(ع) به جهت شرایط خاصی که بر این دوره حاکم بوده، شاهد بروز انحرافاتی در جامعه اسلامی و بعضا در میان شیعیان هستیم. در این دوره علاوه بر شیعیانی که بعضا از خط امامت شیعی منحرف می شدند، شاهد حضور نحله های انحرافی ای چون مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه، معتقدان به تشبیه و تجسیم معتقدان به جبر و باورمندان به خلق و باورمندان به قدم قرآن هستیم. امام موسی بن جعفر(ع) به عنوان هفتمین امام شیعیان، با برخی از انحرافات همانند غالیان، مشبهه، جبریون و... به صورت مستقیم مقابله کرده و نادرستی باورهای آنان را در موارد متعددی گوشزد کرده است. و نسبت به برخی دیگر از فرقه های انحرافی به صورت غیر مستقیم، به انحراف اندیشه های آنان اشاره کرده است. به عنوان نمونه آن حضرت در جهت اثبات امامت خویش گرایش به سوی معتزله، مرجئه و قدریه را نادرست شمرده است.[۳]

پی نوشت ها:

[۱] «هذان یشکان فیّ» طوسی، کتاب الغیبه، ص ۶۸

[۲] «و فرمان پروردگارت فرا رسد.» (فجر، ۲۲)

[۳] شیخ مفید، الارشاد، ج۲ ابن شهرآشوب؛ المناقب، مجلسی، بحار الانوار،علامه، ج۴۸؛ الائمه الاثنی عشر،عادل ادیب؛ سید محسن امین، سیره معصومان

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۴
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • حسن IR ۲۱:۵۲ - ۱۴۰۳/۱۱/۰۷
    البته مبارزه ایشان کلامی و گفتمانی بود نه بصورت دیگر
    • پ ب حسن IR ۱۴:۳۱ - ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
      مگر به صورت دیگری امکان داشت؟ مسلما وقتی امام زمامدار باشد، در عین پاسخگویی به شبهات، مانع از فراگیری آنها می شود، در حفاظت از ذهن و دل عامه افراد جامعه هیچ مماشاتی نخواهد داشت.
  • حیدری IR ۱۴:۴۴ - ۱۴۰۳/۱۱/۰۷
    عالی بود
  • عباسی IR ۱۴:۳۱ - ۱۴۰۳/۱۱/۰۷
    خیلی عالی بود این متن علمی و نو آورانه از سیره امام